منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 42
بازدید دیروز : 405
بازدید هفته : 447
بازدید ماه : 2502
بازدید کل : 102013
تعداد مطالب : 382
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


تماس با مدیر
پیج رنک گوگل وصیت شهدا

کد ِکج شدَنِ تَصآوير

چاپ این صفحه قرآن آنلاین

www.doostqurani.ir/

دوست قرآنی" href="http://doostqurani.ir/">دوست قرآنی

Amargir.net
پربازدیدترین مطالب

کد پربازدیدترین

آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 382
:: کل نظرات : 52

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 42
:: باردید دیروز : 405
:: بازدید هفته : 447
:: بازدید ماه : 2502
:: بازدید سال : 10426
:: بازدید کلی : 102013
نویسنده : سرباز ولايت
شنبه 23 خرداد 1394

 

نام: غلامحسین                       نام خانوادگی: آرامش              نام پدر: غلام

تاریخ تولد: 4/4/1335                    محل تولد:زابل                      میزان تحصیلات: بی سواد

محل شهادت:زاهدان                     شغل:آزاد                        تاریخ شهادت:7/3/88

شب زیبای کویر آرام آرام چادر خود را بر آسمان نیلی می گستراند و رقص باد و خنکای نسیم به همراه صفا و صمیمیت اهالی خانه ،فضای کاهگلی آنجا را دل انگیز کرده بود . شور نشاط و جنب جوش بی وقفه کودکان نیز این نشاط ،را برای مستاجرین دو چندان می کرد . ناگهان  درب حیاط باز شد و پیر مردی با موها و محاسن سفید وارد خانه شد.همه با او سلام دادند و کودکان به اغوش او دویدند تا دستان نوازشگر پیرمرد مثل همیشه سیمای آنان را لمس کند . پیرمرد با دیدن کودکان شادی در چشمانش نقش بست ،غمی بزرگ بر دلش حاکم شد و پیش خود زمزمه کرد:چه کودکان شیرینی !کاش من هم فرزند داشتم ،خدایا راضیم به رضای تو بچه ها را بوسید و به سمت اتاقک استیجاری خود به راه افتاد.بعداز سلام و احوال پرسی با همسرش ،دست و روی خود را شست و کنار سفره نشست . زن نگاه معنا داری به همسرش کرد و در حالی که اشک در چشمانشحلقه زده بود گفت ،حاجی یک قول به من میدهید ؟حاجی تبسمی کرد و گفت :می دانم طبق معمول جه قولی می خواهی از من بگیری ،مطمئن باش همیشه در کنارت خواهم ماند و هیچ گاه تورا تنها نمی گذارم و بعد به دور دست ها خیره شد و گفت :اما بعضی از امورات خارج از اراده ماست و سرنوشت دست خداست .

تیر ماه سال 1335فرا رسیده بود و خانواده ای که کانون آن به خورشید دیانت آراسته بود تولد فرزندی به نام غلام حسین را جشن گرفت و او زندگی خود را در زابل آغاز کرد . از همان بدو تولد روزگار ناملایمات و سختی ها را پیش روی او قرار داد و او را به صبر و شکیبایی مانوس کرد.

وی بدلیل شرایط نامطلوب اقتصادی از تحصیل منصرف شد و وارد باار کار گردید تا بتواند با کار و تلاش ،گوشه ای از مشکلات مالی خانواده اش را برطرف کند .لذا از همان دوران کودکی سخت کار کرد و هیچ گاه از اوضاع نابسامان اطرافش گله و شکایتی نکرد .

او در کنار این ناملایمات با مسجد و نماز انس گرفت و پایه های دینی خود را با شرکت در مراسم مذهبی محکم کرد .

غلام حسین دوران کودکی را سپری کرد وارد نوجوانی شد ،اما باز مشکلات دست از سر او بر نداشته او همچنان صیور و محکم در برابر آنان می ایستد. خشوع و تواضع او دوستان را پیرامون او جمع می کند و آرامش عجیبش همگان را شیفته او میکند. حال دیگر غلام حسین علی رغم سن و سال کمش مردی بالغ و با تجربه شده بود . سال ها سپری شد و او احساس کرد وقت ان رسیده که ازدواج نماید و این امر را با دقت فراوان انجام داد و توانست  دختری شلیسته و فداکار را به همسری خود انتخاب کند.

غلام حسین شغل آزاد داشت و با در امد اندک امرار معاش می کرد به طوری که در یک اتاقک کوچک استیجاری زندگی خود را می گذراند . او بسیار خوشرو و مهربان بود و نشست و بر خاست با او آرامش و شیفتگی عجیبی را در دل اطرافیان ایجاد میکرد .او هیچ گاه از معنویت غافل نبود و همیشه خداوند را در همه اموراتش به یاد می آورد . نماز های خود را در مسجد امام عل(ع)می خواند و در تمام مراسماتی که در این مسجد برگزار می شد شرکت می کرد. شب حادثه نیز قبل از رفتن ،محاسن خودرا آراسته  می کند و لباس نو بر تن می پوشد و راهی مسجد می شود تا علاوه بر،اقامه ی نماز ،در مراسم شام غریبانه بیبی فاطمه زهرا نیز شرکت کند . غافل از اینکه این رفتن قول  او به همسرش را خواهد شکست و فرشتگان آسمانی به فرمان خدا رستگاری و سعادت را در سرنوشت او رقم زده اند سر به سجده ی دوست می ساید و دل به درگاه احدیت  می سپارد  که ناگهان جام وصل یار را می نوشد و رهسپار بهشت ابدی می شود .


:: موضوعات مرتبط: زندگينامه شهدا , ,
:: برچسب‌ها: زندگينامه شهيد غلامحسين آرامش , زندگينامه , زندگينامه شهدا , شهيدغلامحسين آرامش , غلامحسين آرامش , زندگينامه شهداي سيستان , شهداي تاسوكي ,
:: بازدید از این مطلب : 313
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز ولايت
شنبه 23 خرداد 1394

 

زندگينامه شهيد مسلم لك زايي

31 شهريور 1364 در خانواده اي متدين و پيرو ولايت و رهبري فرزندي به دنيا آمد كه پدر به سبب ارادت به اصحاب امامت نام مسلم را بر او نهـــاد. به همين سبب از همان اوان كودكي به آموزه هاي فرهنگ انقـــلاب و تربيت اسلامي گوش جان سپرد و باليدن گرفت. مسلم تحصيلات ابتدايي را در دبستان شهيد حسيني و دوران راهنمايي را در مدرسه شهيد باهنر به پايان برد.
علاقـه وافر او به معارف الهي موجب شد تا در پرتو معرفت به آل الله قـرار گيرد و وارد حوزه علميه امام صادق عليه السلام (مرحوم آيت الله شريفي) زابل شود و پس از شش سال شاگردي و خوشه چيني از مكتب علوي به سال 1384 پس از گذراندن سطوح مقدماتي رهسپار حوزه علميه قم گرديد تا استمرار تلمذ در سطوح عالي را نصب العين قرار دهد و در جوار بارگاه كريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله عليها) از خرمن معارف اهل بيت علوي زادراه انديشه و علم بردارد.
هنوز دوره راهنمايي را به اتمام نرسانده بود كه روح مردم گرا و تربيت خـدامحور و آموزه هاي شريعت، مسلم را به مشاركت در فعاليت هاي اجتماعي فراخواند. از اين رو عضويت در بسيج را چراغ راه كرده و پا به عرصه حياتي دگرگونه نهاد و با شركت در اردوها و دوره هاي مختلف آموزشی، آرزوي «قو علي خدمتك جوارحي» را مصداق بخشيد.
فعاليت هاي مداوم مسلم در عرصه بسيج با ورود به حوزه علميه و شناخت ضرورت پاسداري از كيان اسلامي، ابعاد وسيع تري پيدا كرد كه با عضويت در شوراي پايگاه مقاومت امام خميني حوزه علميه امام صادق عليه السلام و تشكيل حوزه مقاومت بسيج طلاب با عنوان شهيد مدرس سيستان و قبول مسؤوليت شعبه آموزش حوزه مقاومت اهتمام خداپسندانه و شایسته  اي از خود بروز داد.
مسلم با بهره وري از ذوق سرشار، روحيه مردم گرا، نشاط اجتماعي، توان علمي و بينش اعتقادي، مصداق والاي «اشداء‌ علي الكفار رحماء ‌بينهم» به شمار مي آمد و خدمت به فرهنگ عاشورا و عاشقان اهل بيت را برخود فرض مي دانست.
او دريافته بود كه كمك به همنوع و پاسداشت مباني اعتقادي، لازمه استمرار حاكميت ولايت بر سرزمين دل هاي شوريدگان انقلاب اسلامي است. لذا تحقق اين اهداف الهي را در ارتقای ‌بينش و بالندگي انديشه علمي متصور مي دانست. بدين منظور با ثبت نام در مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) تحصيل در دوره هاي تخصصي را منظرگاه فرداي خويش قرار داده بود اما فاجعه جانگداز شهادتگاه تاسوكي سيستان او را به سمت جايگاه رفيق اعلي و حضرت ذوالجلال مطلق، كه هدف غايي انسان هاي كمال جوست، هدايت كرد.
حماسه مقاومت و پايـداري وي در برابر گروهي جاهل و مزدور صهيونيزم و استكبار بين الملل، كه در تاريكي شب به كمين روشناي ايمان نشسته بودند، حکایت از شایستگی و شهامت او دارد.

 


:: موضوعات مرتبط: زندگينامه شهدا , ,
:: برچسب‌ها: زندگينامه شهيد مسلم لك زايي , زندگينامه , زندگينامه شهدا , شهيد مسلم لك زايي , مسلم لك زايي , زندگينامه شهداي سيستان , شهداي تاسوكي ,
:: بازدید از این مطلب : 305
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 20 صفحه بعد

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
بسم رب الشهدا والصديقين سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم. افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شما در مورد وب سايت سبكبلان عاشق؟

پیوندهای روزانه
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سبكبالان عاشق  آدرسwww.shaied-ebrahimi.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.